ایستگاه راه آهن چم سنگر

ایستگاه راه آهن چمسنگر و ایستگاههای منطقه راه آهن لرستان

ایستگاه راه آهن چم سنگر

ایستگاه راه آهن چمسنگر و ایستگاههای منطقه راه آهن لرستان

واگویه های لری !

از شهر یا روستا آمده باشی ودر یکی از دانشگاههای معتبر تهران هم قبول شده باشی ودرس بخوانی و آخر سر هم کاری خوب دست وپا کنی تا عصای دست پدر یا مادر شوی ! اینها به کنار لااقل سربار خانواده نباشی. پدر ومادر وخواهر وبرادر روستایی ویا شهری ات برای موفقیت وسربلندیت از هیچ کمکی دریغ نورزند تا اسباب سربلندی اشان باشی !! وچه بسا مادر مهربانت بارها وبارها این دلتنگی ومرارت ودوری ات  را با لحن دلنشین وآوازی زیبا زمزمه کرده  که """ چَنِ خینِ جگر هَردِم نِمِی کِردِم شکایت  واَمیدی که دِ پیری بیام بِ سِم  وِ سایه ات ""!!

و درابتدای امر حس صفا وسادگی وصداقت و جوش وخروش در تو موج میزند وسفرهای تو به شهرستان وتلفن های پی درپی وکسب اخبار به طرق مختلف این را به توثابت کرده است که هنوز "عوض" نشده ای وارتباط تو و جستجوهای تو در خوابگاه ودانشکده ودانشگاه برای یافتن همشهری وهم محله ای خود داستان وحکایت های قشنگی دارد .... سال های بعد "نگاهت "را عوض میکنی ومسیرت را "کج" ! دیگر با همشهری ها و هم استانی ات کمتر افتابی میشوی، فاصله ها بیشتر وبیشتر میشود وبعضی اوقات که از کنارهم رد میشوید به زبان دیگری "هچاهه" می کنید که مبادا بو ببرند تو هم همشهری شان هستی ! تو هم "لری" !! شکاف بیشتر وبیشتر میشود وشاید تو نگران از رفتارهای بعضی از همشهریانت در آن محیط هستی که آبروی همه ماها را برده اند ویا همشهریانت تو را طرد می کنند که رفتارت تغییر کرده است !!‌ بهر حال سالهای بعد که فارغ التحصیل میشوی قید یار ودیار وکمند وزلف یار را میزنی ودر "پایتخت" بیتوته می کنی و دست اخر هم به سراغ یکی از همان هایی که روزگاری ممکن است تو و همشهریانت را بسخره گرفته بود ازدواج می کنی ! چرا که او بهتر از "بچه های لر" مرد سربراه واهل زندگی وصاف وساده وشفاف نمی یابد وهمان بهتر که به تو که ممکن است در سال اول جور دیگری نگاه میکرد اینبار نگاه عاشقانه ای داشته باشد. و تو بی خیال ازکنار دختر های همشهری ات که شرم وحیا وصداقت ونجابتشان در سراسر دانشگاه بی نظیر است عبور میکنی وخوشبختی وپیشرفت را در راه انتخاب جدید !می بینی و هیچگاه به این نمی اندیشی که ممکن است سالها بعد مادر ساده روستایی ات که به خانه ات می آید نمی تواند سیر دلش با پسر وعروسش درد دل کند ! ومادر روستایی ات همیشه  حسرت به دل بماند که نمی تواند خوب بگوید وخوب بخندد ویا اینکه اگر بگوید عروسش نمی داند ! وآخر سر بگوید : هرچه که در این سالها زحمت کشیدیم آخر پسرمان با "یکی" رفت !! وسالهای بعد دوستانی می بینی که با همان دختران لر هم دانشگاهی ازدواج کرده وچه صمیمانه مادران وپدرانشان مهمانشان میشوند ومیبینی چطور دوشهر از یک استان باهم "یکی " شده اند و مادران وپدران هنوز که هنوز است با همان زبان محلی خودشان در "پایتخت" "چک چنه " و"هچایه" می کنند واین برای همه  زیبا وجذاب و خودمانی است ....وتو گلایه می کنی وخاطره ای زنده می کنی وبه زمین وزمان وروزگار بد وبیراه نثار میکنی که چقدر زود "پیر" شدیم وتهران نفسمان وهمه جوانی وشور ونشاط و طراوتمان را گرفت ! می گویی کاش هیچوقت پایمان به "تهران" باز نمیشد چرا که حالا دیگر پایمان در این شهر "گیر" شده است..... اینرا همه با هم ، هم عقیده ایم ولی چه میشود کرد ؟!! روزگار است دیگر!.....بعضی اوقات هم  من می گویم "دور از جان شما ،دور از جان شما، دور از جان شما ! خیلی خیلی عذر میخواهم ؛مثل "سگهای شهری شده ایم که فقط "پارس"  می کنیم ! کار دیگری از عهده مان برنمی آید .......""و همه با هم یکجا منفجر میشویم .....

* هرچند دراین عصر نمی توان سلایق وعلایق گوناگون وتضارب آرا واندیشه ها وفرهنگ ها را نادیده گرفت و به پیوندی جدید ایراد گرفت اما "پیوندهای " خودمانی حال وهوای دیگری دارد و راحتیم با یک نفر دیگر از جنس خودمان .. هر چند باز هم به همه نظرات دیگر احترام میگذارم اما اعتقاد دارم افراد نباید به "خودشان" پشت کنند و این واگویه ها براساس داستان ویک واقعیت عینی است با اندکی تخلیص و...

لزوم استفاده از موسیقی محلی در تیتراژ سریالها

کار گروه رستاک را حتما دیده ویا شنیده اید ( دریک لوح فشرده قطعاتی از موسیقی نواحی مختلف ایران مانند سیستان-گیلان-لرستان-کردستان و.. را بازخوانی کرده که بسیار مورد استقبال قرارگرفته است.).اگر ندیده باشید در تیتراژ پایانی سریال "در رو" در ایام نوروز ٩٠ قسمتی از اجرای آن که قطعه "بارو بارو "به زبان محلی لری را اجرا کرده بود پخش شد و برای بسیاری از بینندگان لحظات شاد وخوشی را ایجاد کرده بود .بطوریکه حتی اجرای ان توسط خواننده گروه رستاک که تاحدودی با اصل ونسخه اصلی قطعه به خوانندگی استاد فرجی (هنرمند وخواننده سرشناس لرستانی )که قبلا این آهنگ وقطعه را بازخوانی کرده بود نمی رسید اما به خوبی با بینندگان وشنوندگان  که آشنایی چندانی با موسیقی لری نداشتند ارتباط برقرار کرده است .در همین ایام در سریال "پایتخت" که حرف وحدیث هایی بهمراه داشت ،نیز تیتراژ پایانی اش نیز تلفیقی از سازهای سنتی منطقه خراسان ومازندران پخش شد که انهم بااستقبال بینندگان همراه شد.

حال بنظر میرسد موسیقی محلی و سنتی ما در سراسر کشور ظرفیت اجرا ومعرفی وپتانسیل بالقوه ای دارد که باید دست اندرکاران صدا وسیما از این ظرفیت باتوجه به استقبال خوب بینندگان وشنوندگان  از آن بهره برداری نموده  واز خلق آثار فاقد جنبه های هنری و... اجتناب ورزند.....

من ودلمشغولی هایم : لربلاگ ها !

هر چه که وبلاگ وبسایت خود را روزانه بروز کنی وبخواهی مطلب وگزارش ویا نوشته ای را منتشر کنی  ،بی اختیاراول باید به "لور"و "لرنا" و "وب سایت سیمره *" ودیگر وب سایتها ولربلاگها ودیگر دوستان صاحب قلم و خوش ذوق هم باید سریزنی واز دیار و ولایت خبری کسب نمایی .که درهمین گشت وگذار ها مطلب ویا نوشته ای شبیه درددل تورا کس دیگری باقلم شیوا یی به رشته تحریر در اورده اند ودرهمین هنگام ترجیح میدهی که خواننده ای بیش نباشی ! وبه همین خواننده بودن هم به خودببالی !!

گاهی حس می کنی تمام نانوشته های دلت وتمام انچه را که درذهن ات حلاجی کردی  را در "سیمره " گذاشته اند و آب زلال وصاف وشفافش با سرعتی بسان "رک گویی " قومت آن را به اعماق دره های فراموشی می برد ! سیمره نمی خواهد که احساس ما وحرف دل ما را به دالان های فراموشی خوانندگانش ببرد بلکه "او" می برد تا حدیث جاری و ساری و "زنده بودن" خودش و من وقومم را به همه جا "جار" بزنداما بعضی هاین هسیتند که گوش شنوایی ندارند و میخواهند بعضی از مطالب به فراموشی سپرده شود!!! نشریه های لور ولرنا و دیگر لربلاگ ها هم همینطور ! انان می نویسند تا ما بمانیم ! هروقت که می خوانی اشان دیگر حرفی برای نبشتن و درد دل کردن نداری ! فقط همین را میدانی حرف دل تو را کسی هست که میشنود ومی زند !

گاهی دل نوشته های "احدچگنی " و "شرح حال"مسعود سیفی" ودلنگرانی های" محسن تیزهوش "و دغدغه های "خدایی ها وکرمی ها ورادپور وچوبینه و... " ودیگر دوستان "کوهدشتی" و"بروجردی " و"ازنایی" وچهارمحالی وملایر ونهاوند و ایلامی ... ودیگر استانها انقدر زیبا واستادانه قلم میزنند که بداشتن چنین همشهریان و دوستان وبزرگوارانی افتخار می کنی وباور میکنی که مردان این قوم همیشه ی تاریخ در دل تاریخ این سرزمین درخشیده وخوش غنوده اند ! .....

"لربلاگها " و "سایت های هفته نامه های محلی استان "ما سند حضور همه جانبه و خودجوش و فعال قوم ما در تارنمای مجازی هستند ،هرجا که باشند .هر نفرشان بیرقی برای اثبات زنده وفعال بودن و حضور در این بستر گسترده برای انتشار هویت وفرهنگ وتاریخ وداشته های سرزمینمان است .اینها می نویسند که "ما" هم برای آینده وتاریخمان همیشه در صحنه حضوری فعال وچشمگیر داشته وداریم وخوش دارم که در اخرای سال گذشته تعداد هفته نامه ها ومطبوعات محلی برای نشر مجوز گرفتند واز این حیث رشد فزاینده ای داشتیم !!

* پ.ن: هفته نامه سیمره را نام بردم چرا که سال گذشته یارانه نداشت یا اگر هم بود خیلی قلیل !! دوم اینکه در هفته های گذشته به پاس خدمات بی شائبه و اطلاع رسانی و... از ارشاد لرستان تذکر واخطار کتبی گرفت !!